جنگت7

ساخت وبلاگ

یک شهری بود که روزش شب بود و عصرش زه ر بود وزمستانش تابستان بود بهارش پایز بود ادم ها نمی توانستند هروز برن بیرون چون میدیدی یک روزش برفی و یک روزش بارانی بود و یک روزش بهار بو دو یک روزش پایز بود

مردم شهر بعضی ها روز برفی میرفتند و بضی ها بارانی میرفتند بیرن وبعضی ها بهاری می رفتند بیرون و بعضی ها تابستون می رفتند بیرون

جنگت7...
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 12:37

 من یک درخت بودم من در جنگل بدنیا امده بودم.  من یک درخت زیبا بودم پدر و مادر من درخت بودند. روزی من از خواب  بیدار شده بودم بعد رفتم با رفیقم بازی کردم . عصر شد و ما داشتیم بر میگشتیم. یکی ازمردمی که کارش قطع کردن ذرختان بود  من و رفیقم را دید. من رو گرفت، هر جقد زور زدم من را ول نکرد .رفیقم امد که مرا ازاد کند ناگهان آن مرد نزدیک بود دوستم را قطع کند. من ودستم فرار کردیم و رفتیم خانه . فردا صبح یک باغبان امد به ما اب داد و ما بزرگ شدیم . ما از بجگی بزرگ تر شدیم .  من و رفیقم یک درخت پیر تر شده بودیم ،ما را قطع کردن ... این داستان ادامه دارد   باتشکر از معلم عزیزم  + نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 11:45&nbsp توسط محمد زندکریمی  |  جنگت7...ادامه مطلب
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36

این داستان ادامه داستان درخت ... اون درخت که پیر شده بعد خدا یکاری کرد درخت جوان شد بود بعد از چند ماه بزرگ شدم بعد دوباره با رفیقم بازی کردیم کردیم بعد دوباره داشتیم برمیگشتیم اون ادما که ماره میخواستن ما را قطع کنند دباره من روگرفتن نگو اون ادما دزد بودن که درخت قطع می کردن بعد ما فهمیدیم پلیس دنبالشونه که انهار را بگیرند بعد من و دوستم   از    دستشون فرار می کردیم بعد ما پلیس ها را دیدیم بعد ما کم پلیس ها کردیم تا ان هار گرفتن ....... این داستان ادامه دارد           + نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 12:52&nbsp توسط محمد زندکریمی  |  جنگت7...ادامه مطلب
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36

این داستان ادامه قبلی است ان درخت نوهایش بدنیا امد بودن همون مردی بود که درختها را قطع می کرد نوهایه ان ادم هم بدنیا امد ان مردها که درخت ها را قطع می کردن نوها یش درخت هم قطغ میکرد ان روزی که میخواستندرخت قطع می کردن یک دفعی باران امد بعد روزه دیگری امدنه درخت قطع برف امد بعد روزه بعدی انها امدنکه درخت قطع کنند زیره برف مندن بعد ما درخت ها از دست ان ها راهت شدیم این داستان ادمه دارد + نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۶ساعت 13:46&nbsp توسط محمد زندکریمی  |  جنگت7...ادامه مطلب
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36

این داستان ادامه قبلی استان درخت یک شب خواب دیده بود که زنده شده بعد هی خواب  دید که دباره ان ادم بعدا از زیر برف زنده در امدن که بیان مارو قطع کند بعد ما از راه هیکه داشتیم می امدیم مارا نزدیک ما داشتن میشدن که ما را قطع می کنند یک دفعی پلیس ها امدن بعد ان ها از دست پیس ها امدن فرار کنند ما کمک ان ها کردیم بعد فهمید که این خواب بوده است  این داستان ادامه دارد + نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۶ساعت 13:38&nbsp توسط محمد زندکریمی  |  جنگت7...ادامه مطلب
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36

اون درخت بعد از سال های قدیم زنده شده بود یک روز ذاشت با خودش صحبت می کرد که یادش بخیر اون روز ها ی قدیم عجب دورانی بود مگه نه ما دیگه پیر شدیم از ما در خت ها مداد کا غذ درست کردن مارو تراشیدن بعد ماراتراش کردن  بعد ما از دون یا رفتیم

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:34&nbsp توسط محمد زندکریمی  | 

جنگت7...
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36

اون درخت یک شب خواب دیده بود که زلزله امده بود بعد گفت وای برمن من مادرم ئپدرم زیر اور هستند ای وا ای  بعد رفت دنبال اونکی درخت رفتم کمک مادرم وپدرم ورفتیم دونبال پدر مادر او بعد ما کمک بقیه رفتیم ما از جنگت فرار کردیم ما چندسال بعد امدیم به شهر هنوز شهر بهم ریخته بود  + نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:51&nbsp توسط محمد زندکریمی  |  جنگت7...ادامه مطلب
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36

سپس اون درخت با خوانواده ازجنگل رفته بودن بیرون او در جاده جالوس بودبعد به خونه جنگلی جدید رفتن بودن به اون ها چند روز بعد خبر دادن جنگل زل زله آمده است بعد این ها از خونه جنگلی بیرون رفتن رفتن تا رفتن رسیدن به جنگت رسیدن دیدن که خونشون زیر اوار بود این ها  رفتن دنبال پدر و مادر اون اه داشتند از شهر خوارج میشدنکه گفتند ون خونه جنگلی خراب شده است شما دیگه نیایید  بغر رفتن که رفتن + نوشته شده در  چهارشنبه ششم دی ۱۳۹۶ساعت 12:50&nbsp توسط محمد زندکریمی  |  جنگت7...ادامه مطلب
ما را در سایت جنگت7 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m-z-karimi بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 15:36